قمارباز

اما تو مات گشتی، در این قماربازی...

قمارباز

اما تو مات گشتی، در این قماربازی...

وقت سحر رسیده و مردی قمار باز-
از «برد و باختگاه» سوی خانه می‌رود
این بی ستاره مرد-
وین پاکباخته-
اندوهگین و مست به کاشانه می‌رود
دل‌مرده می‌خزد
دیوانه می‌رود

«مهدی سهیلی»

۴ مطلب با موضوع «شعرواره» ثبت شده است

بار غم به روی شانه‌اش

بر لبش هزار درد
قصه‌های عاشقانه‌اش
غصه‌های بی‌کرانه‌اش
  • محمدجواد امیری

شکست

سنگ قلبت
آخرین لحد کمی بزرگ بود...
  • محمدجواد امیری

لبخند که می‌زنم

نگاهت را به چشمانم ندوز
بگذار برای لحظه‌ای هم که شده
دروغ لب‌هایم را باور کنی
  • محمدجواد امیری

حالم را نپرس

این «خوبم» ها

تنها پاسخ خوبی توست...

  • محمدجواد امیری