قمارباز

اما تو مات گشتی، در این قماربازی...

قمارباز

اما تو مات گشتی، در این قماربازی...

وقت سحر رسیده و مردی قمار باز-
از «برد و باختگاه» سوی خانه می‌رود
این بی ستاره مرد-
وین پاکباخته-
اندوهگین و مست به کاشانه می‌رود
دل‌مرده می‌خزد
دیوانه می‌رود

«مهدی سهیلی»

یادداشت - پرچم‌هایی که بالا رفت

جمعه, ۳۱ می ۲۰۱۳، ۱۲:۱۰ ب.ظ

وقایع‌الاتفاقیه میان ترم مهندسی نرم‌افزار ۱ در دانشگاه علم و صنعت ایران

میان ترم مهندسی نرم افزار ۱

مکان: سایت دانشکده کامپیوتر

زمان: ۵شنبه، ۹ خرداد ۹۲ از ساعت ۱۳ الی ۲۰

شرایط امتحان: استفاده از کتاب، جزوه، لپ تاپ و اینترنت بلامانع است، خروج از جلسه، آوردن اغذیه و ... نیز بلامانع است؛ کلا امتحان بلامانع است...

 

سکانس ۱: هنوز خورشید چند دقیقه ای تا میانه های آسمان دارد؛ عقربه‌های ساعت نیز حرکت خورشید را تایید می‌کنند. چیپس، پفک، بیسکوئیت، فلاسک‌های آب جوش، نوشابه، آجیل و... در نگاه اول خبر از یک اردوی دانشجویی می‌دهد؛ اما نه! این‌ها ملزومات امتحان مهندسی نرم افزار ۱ است!

سکانس ۲: زمان صلاة ظهر است؛ سایت دانشکده میزبان دانشجویانی است که در حال رصد کردن آن جهت پیدا کردن فضایی مناسب‌اند، فضایی که گروه‌های دوستی خود را تشکیل داده و بساط تقلب را به راه بیندازند.

 سکانس ۳: سوالات در سایت دروس دانشکده قرار داده شده؛ امتحان به صورت رسمی شروع شده است! تعدادی اینترنت ندارند، در این حین اولین پرچم‌ها بالا می‌رود! دوستانی بعد از گذشت بیش از ۴ماه از ترم، حتی در سایت دروس دانشکده ثبت نام هم نکرده‌اند! بچه‌ها یاری می کنند، کول دیسک‌ها رابط تنهایی‌اند! و اینترنت‌هایی که به اشتراک گذاشته می‌شوند می‌شوند تا همه در فضایی برابر و عادلانه! به ادامه امتحان بپردازند.

سکانس۴: شش صفحه توضیح و یک صفحه سوال، همه در حال خواندن توضیحات هستند؛ خط می‌کشند و یادداشت برمی‌دارند و من هم در حال رژه رفتن در سایت هستم، باشد که کمتر شاهد تعاملات دوستان باشم. در همین حال دومین پرچم نیز برافراشته می‌شود. دوستی در حال چک کردن فیس‌بوک خود است! مبادا پستی ارسال شود و او مشاهده نکند.

سکانس۵: باز شدن اولین چیپس و صدای بهت آور آن در خلوت امتحان همزمان با برافراشتن سومین پرچم همه را به این فکر می‌اندازد که با این انبوه خوراکی چه کنیم؟! جنب و جوش‌ها شکل می‌گیرد. ساندویچ‌ها از کیف‌ها خارج می‌شوند. سالادهای الویه بی‌نوا در طرفة العینی تمام می‌شوند و چیپس‌ها یک به یک فریاد آزادی سرمی‌دهند. در این میان نوشابه‌های رنگ رنگ سهم هر دانشجو می‌شود.

سکانس۶: کم کم دانشجویان به فکر پاسخ به سوالات می‌افتند؛ و همین آغاز بیچارگی من و مصطفی است؛ سوالات شروع می‌شود؛ شروعی که پایانش، پایان امتحان است؛ دیوانه کننده است آن‌چه می پرسند....

سکانس ۷: امتحان پیرامون تحلیل و طراحی یک وب‌سایت انتخاباتی برای صداوسیما است، همه در حال بررسی کردن وب‌سایت‌های خبری‌اند، عده‌ای سایت‌های انتخاباتی را زیر و رو می‌کنند دوستی نیز با صداقت تقاضای آدرس وب‌سایتی را دارد که محور سوال است! برای همه توضیح می‌دهم که این توضیحات و سوالات ساخته و پرداخته ذهن من است و وجود خارجی ندارد! انگار آب سردی بر سر تعدادی از دوستان ریخته‌ام؛ بار دیگر لپ‌تاپ و اینترنت را به کناری می‌نهند و همه سعی ‌می‌کنند فکر کنند..

سکانس ۸: یکی از دانشجویان سمت میز می‌آید و می‌گوید: «دوستان تدارک هندوانه دیده‌اند؟ امکان دارد آن را به سر جلسه بیاوریم؟!» ۳۰ ثانیه‌ای به کما می روم، بعد از آن سعی می‌کنم برایش توضیح بدهم که در صورت امکان این هندوانه را بعد از جلسه میل بفرمایید؛ در همین حین چهارمین پرچم را به افتخار او بالا می‌برم.

سکانس ۹: عقربه‌های ساعت ۱۶:۳۰ را نشان می‌دهند و این به معنای پایان نیمی از امتحان است! دانشجویان بیشتر در بحر سوالات رفته‌اند. سیگار کشیدن‌های تیمی یکی از تفریحات بچه‌ها شده است؛ به صورت دسته‌های دو تا چهار نفره با همدیگر از جلسه بیرون می‌روند و سیگار می‌کشند و احیاناً تبادل داده‌ای می‌کنند. انصافاً حق دارند پرچم پنجم برایشان بالا برود!

سکانس ۱۰: ساعت ۱۹؛ تنها یک ساعت به پایان امتحان مانده؛ روی هر میز قریب به چندین کیلو زباله تولید شده است؛ فلاسک‌های چایی در حال خالی شدن هستند؛ دیگر صدای باز شدن چیپس‌ها نمی‌آید و همه با تمام توان در حال پاسخ دادن به سوالاتند. اما در میان هستند دوستانی که دارند با لپ‌تاپ‌های بی‌زبان بازی می‌کنند؛ پرچم ششم گوارای وجودشان!

سکانس ۱۱: ساعت ۱۹:۳۰؛ بالاخره اولین نفر برگه‌ی خود را بعد از ۶ساعت ۳۰دقیقه تحویل می‌دهد، انصافاً به افتخار او می‌بایست پرچمی را بالا برد!

سکانس ۱۲: عقربه‌های ساعت برای رسیدن به ساعت ۲۰ مسابقه می‌دهند و بچه‌ها برگه‌ها را آرام آرام تحویل می‌دهند. ساعت به هشت می‌رسد اکثراً برگه‌ها را تحویل داده‌اند؛ یک نفر لامپ‌های سایت را خاموش می‌کند؛ اما عده‌ای – بدیهتاً از جماعت نسوان- در تاریکی هم می‌نویسند؛ پرچم هشتم را به افتخار آن‌ها بالا می‌برم.

سکانس ۱۲+۱: نبرد نابرابر به پایان می‌رسد؛ انگار بار بزرگی از دوششان برداشته شده؛ در حال پروازند؛ رهایی از زندان میان ترم؛ گروه‌های چند نفره شکل می‌گیرد و دانشجویان در حال صحبت اند و خوب می‌دانم که در پس این صحبت‌ها چه دعاهای خیری به سمت من سرازیر می‌شود...

سکانس مابعد آخر: دارم برگه‌ها را تصحیح می‌کنم! چشمتان روز بد نبیند! حس می‌کنم در تمام این ترم به جای تدریس مهندسی نرم افزار در حال گل لگد کردن بوده‌ام! حتی اگر به افتخار تک تکشان پرچمی بالا ببرم باز هم نمی‌تواند از عمق این فاجعه کم کند

  • محمدجواد امیری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی