قمارباز

اما تو مات گشتی، در این قماربازی...

قمارباز

اما تو مات گشتی، در این قماربازی...

وقت سحر رسیده و مردی قمار باز-
از «برد و باختگاه» سوی خانه می‌رود
این بی ستاره مرد-
وین پاکباخته-
اندوهگین و مست به کاشانه می‌رود
دل‌مرده می‌خزد
دیوانه می‌رود

«مهدی سهیلی»

سفرنامه - فصل سوم: تو گرم درسی و من گرم کندن اسمت

پنجشنبه, ۱۵ ژانویه ۲۰۱۵، ۰۳:۴۷ ب.ظ

در فصل گذشته به روز‌های ابتدایی حضورم در دانشگاه پرداختم. در این فصل بیشتر به دانشگاه و سیستم آموزشی آن می‌پردازم.

بخش اول: ماییم و مدار و مدرک و این استاد۱

سیستم آموزشی دانشگاه ما بر خلاف بسیاری از دانشگاه‌ها به جای دو نیم سال تحصیلی و تابستان شامل چهار ربع سال تحصیلی است که البته یکی از این چهارتا تابستان است. در واقع به جای دو ترم سه کوارتر داریم و هر کوارتر به جای ۱۶ هفته کلاس ۱۰ هفته کلاس است. از این منظر که اساتید می‌خواهند آن چه در یک ترم ۱۶ هفته‌ای می‌گویند را در ۱۰ هفته پوشش بدهند، خب کار سخت می‌شود، اما از آن سو کوارترها فرسایشی نیستند، چشم به هم بزنی می‌بینی که هفته تحویل پروژه و امتحانات فرا رسیده است و باز کار سخت می‌شود!

برای انتخاب واحد با استادم مشورت می‌کنم، می‌گوید تو پیشنهاداتت را بگو، من راجع به هر کدوم از درس‌ها توضیح می‌دهم و در نهایت خودت تصمیم بگیر (البته این فرآیند دموکراتیک طبیعتاً شامل درس‌هایی که خودش ارائه می‌دهد نمی‌شود و آن‌ها آش کشک خاله هستند).

وب‌سایت دانشکده را چک می‌کنم، درس‌هایی که قرار است در این کوارتر و دو کوارتر آتی امسال (تحصیلی) ارائه شوند همراه با نام استاد و توضیحات مختصری موجود است. درس‌ها به صورت کلی در سه دسته پایه (تئوری)، سیستم و کاربردی قرار دارند و ما باید در طول دوره دکتری ۸ درس را بگذرانیم. استادم و بالتبع حوزه‌ای که قرار است من در آن کار کنم بیشتر با دروس تئوری مرتبط است و از این‌رو بیشتر باید در میان آن‌ها به دنبال درس بگردم. نکته جالب تعدد درس‌های «مباحث ویژه» است که بیش از نیمی از دروس‌ ارائه شده در هر کوارتر را شامل می‌شوند. خلاصه که دو درس را انتخاب می‌کنم و به استاد می‌گویم و او هم نظر مثبتی دارد. یکی پایگاه دانش است که شامل پایگاه داده، داده‌کاوی و متن‌کاوی است و نمی‌دانم قرار است چگونه این سه مبحث در ده هفته پوشش داده‌شود و دیگری مدیریت داده در شبکه‌های کامپیوتری است که سه استاد دارد و تقسیم ده هفته بین سه استاد هم علامت سوال بزرگی است. علاوه بر این دو درس، یک سمینار اجباری هم باید بگیریم که پیرامون تدریس در رشته علوم کامپیوتر است و خب در کنار این‌ها تدریس‌یار (حل تمرین) یک درس برنامه‌نویسی ++C هم هستم.

درس‌ها چهار واحدی است و دو جلسه ۲ ساعته در هفته دارد و سمینار یک ساعت در هفته است. درسی هم که تدریس‌یار هستم سه آزمایشگاه یک ساعتی دارد که یک هفته من می‌روم و یک هفته تدریس‌یار دیگر و البته هفته‌ای دو ساعت هم باید برای رفع اشکال از حضرات دانشجو کنار بگذارم. وقتی با ایران مقایسه می‌کنم که در یک ترم چهار درس داشتم و تدریس‌یار دو تا سه درس بودم و پروژه ارشد انجام می‌دادم و انجمن علمی هم بودم، دو درس و یک سمینار یک ساعته و سه ساعت آزمایشگاه شوخی‌ای بیش به نظر نمی‌رسد اما یکی دو هفته‌ای که از کوارتر می‌گذرد شوخی شوخی جدی می‌شود و تازه به تفاوت‌ها پی می‌برم.

بخش دوم: روز اول که رسید موسم این دانشگاه۲

شروع ترم از ۵شنبه است و قرار است بعد از حدود سه سال دوباره سر کلاس بنشینم. در تخمین زمانیم برای رسیدن به محل کلاس که چند صدمتری با دانشکده فاصله دارد، احتمال پیدا نکردن کلاس را محاسبه نکرده‌ام و دو سه دقیقه‌ای دیر میرسم. یالل عحب! کلاس پر از دانشجو و استاد هم تدریس را شروع کرده است. هرجور که دو دو تا چهارتا می‌کنم با عقل ناقصم جور در نمی‌آید که جلسه اول این همه دانشجو سر کلاس باشند و استاد هم درس را راس ساعت شروع کرده باشد. خلاصه‌ای از آنچه قرار است در کل ترم رخ بدهد را می‌گوید و از الان تاریخ امتحان، تاریخ تمرین، ارسال پیشنهاد و ارائه پروژه و از این‌ها بدتر این‌که قرار است هر جلسه چه مبحثی ارائه شود و منبعش کجاست را اعلام می‌کند. جالب آن‌که تا آخر ترم هم بر اساس همان برنامه جلو می‌رود.

ابزارها همان ابزارها است، ویدئو پروژکتور و تخته و ماژیک، تازه بماند که بسیاری از کلاس‌ها هنوز تخته گچی دارند. استادها هم سرشان به شدت شلوغ‌تر از استادهای وطنی هستند؛ اما تفاوت کار در احترام و ارزشی است که برای دانشجو، کلاس و صد البته کار خود قائل هستند. بعدها که با اساتید بیشتری آشنا و هم صحبت می‌شوم متوجه می‌شوم که آمادگی برای کلاس درس یک اصل اساسی برای آن‌هاست و در نگاه آن‌ها اهمیت کلاس بیشتر از پژوهش است، نگاهی که باور دارم به صورت کامل درست است. برخلاف ایران که ساعت‌های رفع اشکال صرفاً برای خالی نبودن عریضه بود، این‌جا واقعاً با هدف رفع اشکال است و دانشجو‌ها هم از این فرصت استفاده می‌کنند. از سوی دیگر بر خلاف ایران که همه اساتید باید برنامه هفتگی حضور در اتاقشان را پشت در اتاق بزنند و معمولاً هم به آن عمل نمی‌کنند، اینجا هیچ کس برنامه‌ای پشت در نمی‌زند؛ اما وقتی داخل اتاق هستند در اتاق همیشه نیمه‌باز است.

بخش سوم: تمرین مشق عاشقی در جمع یاران می‌کنم۳

تمرین! و ما ادراک مالتمرین! یادم هست در دوران کارشناسی و ارشد برای اکثر اساتید تمرین تعریف نشده بود و اگر هم برای آن‌ها تعریف شده بود برای ما تعریف نشده بود. نهایتاً یکی دو نمره‌ای بود که یا از روی هم رونویسی می‌کردیم و یا بی‌خیال می‌شدیم. رونویسی کردن‌هایمان هم آنقدر اسفناک و ناآگاهانه بود که اکثر مواقع همراه با اشتباهات وحشتناکی نظیر نوشتن جواب یک سوال برای سوال دیگر بود. واقعیت آن‌که هیچ وقت به تمرین به دید یک موضوع با اهمیت نگاه نکرده بودم تا این‌که با احترام خاص اساتید اینجا برای تمرین مواجه شدم. این‌که تمرین‌های یک درس مثلا ۵۰ درصد نمره را شامل بشوند نکته عجیبی بود که خود حکایت از کل ماجرا داشت.

تمرین اول درس پایگاه دانش به غایت سخت و طولانی بود. ساعت‌های متمادی از من وقت گرفت و خبری هم از رونویسی نبود. تمرین از ۲۰۰ نمره بود و ۱۵ نمره اضافه هم در نظر گرفته‌شده‌بود. یک هفته‌ای از تحویل تمرین نگذشته بود که تمرینات تصحیح شده را به ما برگرداند. از ۲۰۰، ۱۸۵ شده بودم. در نگاه اول لبخند رضایت بر لبانم نقش بست تا این‌که صدای اعتراضی یکی دو نفری بلند شد و مشخص شد که تدریس‌یار کلاس برای کسانی که بیش از ۲۰۰ نمره کسب کرده‌اند (به سبب وجود ۱۵ نمره اضافی)، نمره اضافه‌تر در نظر نگرفته و به آن‌ها ۲۰۰ داده است. استاد که تازه از این موضوع با خبر شده بود از کسانی که جمع نمراتشان بالاتر از ۲۰۰ بود خواست تا به «نزد وی» بروند تا نمره‌شان را درست کند. این جمله همان و برخاستن تقریبا ۹۰ درصد کلاس همان و شوک و بهت من همان! تازه آن‌جا فهمیدم که تمرین فقط برای استادها مهم نیست و دانشجوها هم آن را جدی می‌گیرند.

اوضاع برای دانشجویان کارشناسی که به غایت دردناک‌تر بود. آن بدبخت‌ها باید حداقل هفته‌ای یک تمرین پدر و مادردار تحویل دهند و این جدای از امتحانات میان‌ترم و پایان‌ترم و پروژه‌های مفصلی است که باید انجام دهند، خلاصه این‌که تدریس‌یار بودن و صرفا تصحیح این حجم از تمرین و پروژه و امتحان هم بساطی دارد، تازه اگر قرار نباشد طرح سوال هم انجام بدهی و پاسخ آن‌ها را هم بنویسی.

بخش چهارم: و صفحه صفحه شاعرت گسل ارائه می‌کند۴

 از کلاس و تدریس که بگذریم، وارد بحث پژوهش می‌شویم. روز‌های اول به خوبی می‌گذرند. در جلسات اول استادم از من می‌خواهد که مشخصات کامپیوتر مورد نیازم را بگویم تا برایم بخرد و بعد هم مستندی از حوزه‌هایی که احتمالا در آن‌ها پژوهش خواهیم کرد را به من می‌دهد. برای هر عنوان گاه تا یه صفحه توضیح هست و بعد هم کتاب‌ها و مقالات مرتبط  با هر کدام با چند خط توضیح لیست شده‌اند. به‌جز من در آزمایشگاه‌مان جیمز (یوتیان) که دانشجوی سال پنجم دکتری است، ین که مثل من دانشجوی سال اول است و یک استاد دیگر که در چین تدریس می‌کند و یک‌سالی گویا به عنوان بازدیدکننده میهمان دانشگاه است حضور دارند. هر سه چینی، استاد هم که چینی و من تنها... البته باید توضیح دهم که فضای آزمایشگاه ما بین دو استاد مشترک است و استاد دیگر که اهل ترکیه هست هم سه، چهار دانشجویی دارد که ارتباط ما با آن‌ها گاه در حد یک سلام و خداحافظی روزانه و گاه کمتر هم است.

روزهای اول شیرین است، نه هنوز درس‌ها سنگین شده‌اند و نه هنوز استاد انتظار خاصی از ما دارد تا آن‌که بنا می‌شود کاری را که در دوران ارشد کرده‌ام برای بچه‌های آزمایشگاه ارائه کنم. به روال ارائه‌های دوران کارشناسی و ارشد سعی می‌کنم تا جای ممکن به ظاهر ارائه هم برسم تا همه چیز شیک و مجلسی باشد. چند باری هم ارائه را با خودم تمرین می‌کنم تا خیالم از همه چیز راحت باشد. روز موعود می‌رسد و همان ب بسم ا... که می‌خواهم بگویم عنوان ارائه «شناسایی سرویس‌ها با محوریت ...» است، استاد می‌پرسد شناسایی سرویس‌ها یعنی چه؟ و تا توضیح می‌دهم از توضیحم دو سه سوال دیگر می‌پرسد و از من توضیح و از او قانع نشدن و اضافه شدن سوالات دیگر. خلاصه سرتان را درد نیاورم، ارائه‌ام یک ساعت و نیمی زمان می‌برد و  نه تنها کامل نمی‌شود که انبوهی از سوال‌های بی‌پاسخ از سمت استاد هم روی دستمان می‌ماند و در کل در اولین تجربه موفقیتی حاصل نمی‌شود. هرچه هست اما حاصل این ارائه و صحبت‌های روزهای اول استادم یک نکته کلیدی دارد؛ دقت بالای او و وسواس شدیدی که در استفاده از کلمات و مفاهیم دارد و انتظار دارد که من هم به همان میزان به این مضووع اهمیت بدهم. یادم هست همان روزهای اول صحبتی پیرامون موضوعی تخصصی شد و من گفتم به نظرم فلان چیز «خوب» است که سریعا با واکنش استاد مواجه شدم که منظورت از «خوب» چیست؟ و بعد هم چند دقیقه‌ای با جدیت ادامه داد که در بحث‌های علمی هیچ وقت از واژه‌هایی نظیر «خوب» و «بد» و «بهتر» و ... استفاده نکنم.

سرتان را درد نیاورم؛ هنوز کوارتر اول به سر نرسیده فهمیدم که حکایت سال‌های پیش‌رو حکایت سال‌های پشت‌سر بسی متفاوت است...

پانوشت:

۱ رامیتن رسولی - ماییم و مدار و مدرک و این استاد، از خازن و سیم و مثل این‌ها فریاد

۲ مهدی طالبی - روز اول که رسید موسم این دانشگاه، خام بودیم و به سر صد سودا

۳ حسن عباسی - تمرین مشق عاشقی در جمع یاران می‌کنم، دستم تهی و قلب من از عاشقی‌ها خالی است

۴ کاظم بهمنی - نشسته توی دفترم نگاه لرزه افکنت، و صفحه صفحه شاعرت گسل ارائه می‌کند

  • محمدجواد امیری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی